Quantcast
Channel: آخرين همسفر
Browsing all 47 articles
Browse latest View live

آشفتگی من و زمین و زمان

در کودکی به من گفته اند: نقش تو آستان فتح خویش نهادت دوست داشتن مرهم هر درد بودن کسی هرشب دعا تزیین معبد می کند نوری در تاریکی می آراید. فیلسوفی برای هر اثری دلیلی می آفریند و در اندیشه ی عالم و آدم...

View Article



پایان

همیشه در آخرین لحظاتقبل از اینکه دستشون به دست ما برسهآرامشی هست آسایشی لطیفنفسی. مثل اینکه رو تخت ولو بشی و به هیچ فکر نکنییا لیوانی آب بریزیزمانی که با هیچ مدهوش شده ایاون آرامشخالص ظریف.می ارزه.به...

View Article

آدمکی بی پناه

سرم به شیشه ماشین، دلم کنار کسیکه فکر می کنم از من رسیده تا هوسیهوا پر از نفس دود و گريه و حسرتنمانده طعم شکفتن برای هیچ کسیبخار شیشه و دستم و حاصلش یک طرحهمیشه آدمکی بی پناه در قفسیمنم که خیره نگاهش...

View Article

بود يا نبود!؟

بالاتر از ستاره رسیدم خدا نبود گفتم که داد می زنم اما صدا نبود بغض خشن گلوی تو را می فشرد و من بغضم گرفته بود عجیب و هوا نبود دستم به شانه های تو نه، نه نمی رسید ای کاش سد فاصله از ابتدا نبود لعنت به...

View Article

هفت/داستان کوتاه

گلوله‌ها به سینه‌ام نزدیک می‌شوند. سوختگی را در بالا تنه احساس کردم. بوی سوختگی گوشت، بوی گل و مه می‌شنوم. احساس می‌کنم حجمی از هوا روی شانه‌هایم فشار می‌آورند. بوی نم همه جا را فرا گرفته است.بقيه...

View Article


به من سفارش می کنی...

 به من سفارش می کنی که با مهربانی با من رفتار کن ای کسیکه همیشه در وجود من زندگی می کنی من بدون تو نمی توانم که حتی ترانه اي بخوانم چشمانم به چشمان تو می گویند ای هستی من سعی کردم که تو را از زندگی...

View Article

جنون اتاق

فنجان لب پریده از او مانده بر زمین تصویری از جنون اتاق و فقط همین چشمان او کبود و سرش گیج می رود مشتش بر آسمان که خدایا تو هم ببین فریاد او جسارت آینه را شکست او مانده با خطوط عرق کرده بر جبین یک...

View Article

مادر

اسم قاشق را گذاشتی قطار....هواپیما....کشتی تا یک لقمه بیشتر بخورم! یادت هست مادر ...؟! شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران .... میگفتی بخور تا بزرگ بشی، آقا شیره بشی.... !و من عادت کردم که هر چیزی را بدون...

View Article


یک دایره سکوت

با یک مداد آبی مهتابی سپید خطی عجیب، رنگي خدا  دور من کشید یک دایره سکوت شعاعش نگاه و عشق اینگونه با خطوط دلش تا دلم رسید گفتم تکان نمی خورم اینجا نشسته ام تنها؟! نگو. نمی روم اینبار بی امید  آمد کمی...

View Article


از خانه تا لب جاده

تمام زندگی ام انتظار و سجاده و گریه گریه چکیدن، گلایه ای ساده برای او که نرفته ز یاد من هرگز دو چشم می کشم از خانه تا لب جاده عجب هوای غریبی سکوت می بارد از اضطراب عجیبی که بر دل افتاده کجاست دفتر...

View Article

اتوبوس/داستان کوتاه

توپ‌های کوچک نور به راه می‌افتند و پی هم می‌دوند. تیرهای چراغ برق فرار می‌کنند. درخت‌ها سرشان را پایین گرفته‌اند و دنبال چراغ‌ها می‌روند سر درختی به ابرها گیر می‌کند. نور هجوم می‌آورد از پشت کوه و...

View Article

اتوبوس/داستان کوتاه

توپ‌های کوچک نور به راه می‌افتند و پی هم می‌دوند. تیرهای چراغ برق فرار می‌کنند. درخت‌ها سرشان را پایین گرفته‌اند و دنبال چراغ‌ها می‌روند سر درختی به ابرها گیر می‌کند. نور هجوم می‌آورد از پشت کوه و...

View Article

گفتمت برو، برخيز

شبيه خاطره اي مبهم و هراس انگيزكنار حوصله ي من نشسته اي، برخيزبراي از تو سرودن بهانه لازم نيستخودت سروده شدي از غمي ملال انگيزمن از بهار و زمستان غزل نمي گويمبه روي چهره ي تو مانده زردي از پاييزنگاه...

View Article


گفتمت برو، برخيز

شبيه خاطره اي مبهم و هراس انگيزكنار حوصله ي من نشسته اي، برخيزبراي از تو سرودن بهانه لازم نيستخودت سروده شدي از غمي ملال انگيزمن از بهار و زمستان غزل نمي گويمبه روي چهره ي تو مانده زردي از پاييزنگاه...

View Article

ياد تو ...

یک فنجان تلخُ سرد کنار شومینه حرکت تکراری آونگُ تیک تاکِ ساعت و من ، خسته با یاد چشم هایت؛ سیانور می نوشم...

View Article


ياد تو ...

یک فنجان تلخُ سرد کنار شومینه حرکت تکراری آونگُ تیک تاکِ ساعت و من ، خسته با یاد چشم هایت؛ سیانور می نوشم...

View Article

.........

دلگیر نباش! تقصیر از خودت بود !! دسته کلید علاقه که گم شد باید عوض می کردی قفل تمام آرزوها را.......

View Article


.........

دلگیر نباش! تقصیر از خودت بود !! دسته کلید علاقه که گم شد باید عوض می کردی قفل تمام آرزوها را.......

View Article

آخر/داستان کوتاه

نوک سیاه مداد را که قژقژ رو دیوار چرک مرده، خط خطی می‌کشید: (هنوز نیامده اند... پانزدهم)  مطمئن نیست درست باشد. از لبه‌ی پنجره بالای دیوار را می‌گیرد و آویزان می‌شود. درخت پشت میله های عمود و سبز...

View Article

آخر/داستان کوتاه

نوک سیاه مداد را که قژقژ رو دیوار چرک مرده، خط خطی می‌کشید: (هنوز نیامده اند... پانزدهم)  مطمئن نیست درست باشد. از لبه‌ی پنجره بالای دیوار را می‌گیرد و آویزان می‌شود. درخت پشت میله های عمود و سبز...

View Article
Browsing all 47 articles
Browse latest View live




Latest Images